بانو دلم گرفته...
از دیدنِ این همه "دیگری" خسته شدم،
کمی حضورِ تو را می خواهم،
وجودِ تو را،
دستانت را هم...
بانو نمیدانی الان چقدر می خواهم کنارم باشی...
کاش می توانستم حداقل لحظه ای تو را ببینم،
که آشوب دلم را با نگاهت آرام کنی...
بگذار ساده بگویم بانو...
دیوانه وار دلتنگت هستم،
کاش بودی و نوازش هایت آرامم می کرد...
دلتنگِ بودنت هستم الهه خوشبختی...
تو را از خدا آرزو نکردم،
و بزرگترین اشتباه زندگیم را رقم زدم...
حسرتِ اشتباهم به دیدنِ خوشحالیت می ارزد بانو...
و کاش خوشحالیت از تهِ دلت باشد...
برداشت شده از شعر خواجه امیری